۱۵

- ? hello 

- سلام دایی جوووون.. 

- و علیکم السلام ماما^۱ جان خوبستی؟ 

- مرسیییییییی شما خوبید؟ 

- بس مهربانی me fine.. مامانی هست؟ 

- نه دایی جون رفته بیرون بیاد میگم بهتون زنگ بزنه.. 

-? oh tnx say hi 2 ur dady ok hny 

- اوکی دایی جون  

- luv u take care bye..:) 

- خدافظ.. 

+ ۵ ساله داییم رو ندیدم و بعد از یک سال صدای داییم رو میشنوم.. miss u so much uncle..  

+ ۱۲:۰۵ ب.ظ

---

 ۱: در زبان مادریه من به دایی میگن ماما mama

۱۴

هوا داره سرد میشه هوراااااا 

سرما دوس دارم:) 

+ خوشحال و شاد و خندانم.. 

+ ۱۰:۵۹ ق.ظ

۱۳

 امروز گمان کنم استاد یا شاید هم یکی از بچه های کلاس یک عطر بسیار مسخره زده بود که اینجانب به علت حساسیت به عطر تمام روز سر درد داشتم:( 

از دانشگاه که اومدم گرفتم خوابیدم..

خاله نگار و خاله ژیلا با زهره جون و شهلا جون اومدن خونمون. سارا اومد بالا گفت خاله ژیلا گفته اگه سیلوی بیداره بگو بیاد پایین میخوام ببینمش.. 

من هم که به مدد سارای عزیز با آن طرز در باز کردن از خواب پریده بودم با قیافه ای پفالو رفتم پایین:) 

بعد از بحث و گفت و گو  هنگام خدافظی خاله ژیلا دست در کیف کرد و یک سکه ی بهار آزادی بهم داد و گفت این از طرف مامی.. خیلی دوس داشت خودش بیاد و بده .. برای قبولی تو در دانشگاه نگه داشته بود..:( 

خاله نگار گفت مامی اینو داده که دیگه ایشالله تا دکتری پیش بری و خوشحالش کنی. همیشه میگفت دست من برای نوه هام برکت داره ایشالله موفق باشن :) 

 چشمان من و خاله ژیلا پر از اشک شد:( 

+ من بی نظیرترین مامی دنیا رو داشتم.. میتونم بگم یکی از بهترین بنده های خدا بود.. خدا بیامرزدش:) 

+ ۹:۴۴ ب.ظ

۱۲

 ساعت ۴:۴۰ ب.ظ 

- زمین خوندی؟ 

من درحالی که کتاب زمین رو از کیفم در میارم و بش میدم: نه میبینی که الان تازه رفتم کپی گرفتم.بیا ممنون

ـ خواهش میکنم.ببین این نقشه ها رو درس کشیدم؟ 

من: اوومم ها منم اینجوری کشیدم حالا ببینیم جناب بحرپیما خوششون میاد یا نه! خواب بودی؟ 

- آره !! تو کلاس بودی؟ 

من با حالتی مغموم و حرصو: آرهههههههههه... ریاضی.. 

- محمد زاده؟ 

من: بله جناب آقای دکتر محمدزاده !! 

- آخی عزیزم من که در رفتم اومدم یعقوبی ترم بعد توئم با یعقوبی بردار اون نمیندازه (همراه با خنده ) 

+ و اینگونه است که ما از پاس کردن درس ریاضی در این ترم به طور کامل ناامید میشویم.. 

+ ۵:۵۹ ب.ظ