161


در و باز کردم ، چشات از شادی برق میزد ، اما نادیده گرفتمشون.. خیلی سخت بود خودمو زیر پا بذارم ولی گذاشتم.. این شاید بهترین راه بود.. با اینکه میدونستم فردا یه روزِ فوق العادست واسم و میدونستم تنها یه چی میتونه اون روزِ فوق العاده رو ازم بگیره ، اما چاره ای نداشتم..

شادیتُ نادیده گرفتم ، همه چی رو سوزوندم ..



+ بدترین حسِ دنیا..

+ 07:43 ب.ظ