194


ما همه یک روز یک چمدان برداشته‌ایم و دار و ندارمان را سعی کردیم در آن جای دهیم. یک چمدان پر از غم‌ها، شادی‌ها، گذشت‌ها، گفته‌ها و نگفته‌ها.. ما همه یک روز در فرودگاه برای عزیزانمان دست تکان داده‌ایم و به زور لبخند زده‌ایم تا نشان دهیم حالمان خوب است وقتی میدانستیم آن‌ها باور نخواهند کرد.. ما همه فارق از مقصد حداقل یک بار این راه را طی کرده‌ایم و من بارها.. تمام لحظه‌هایی که دور از خانه بودم تنها به یک چیز فکر می‌کردم، تحمل کن این روزها تمام می‌شود، برمی‌گردی، ارزشش را دارد.. آن روزهای من تمام شد، به خانه برنگشتم، اما دلم به اتاقی که چراغش برای آمدنم روشن خواهد شد، خوش است. و هر شب به همان امید سر بر بالشت می‌گذارم.. 



+ادامه دارد..

+ 12:31 ب.ظ