۱۰

 

 امروز دانشگاه خوش گذشت.. 

شیطنت کردیم.. 

دوییدیم..   

خندیدیم..

Ice mack خوردم.. 

دو کبوتر عاشق را مسخره کردم..  

نرگس گفت نکن زشته..

آزاد بودیم..  

خاله ژیلا را دیدم.. دلم برایش خیلی تنگ شده بود..  همچنین دکتر را .. نیما را..  

خاله گفت اگر همینطوری میدیدمت نمیشناختمت.. خانوم شدی .. گفتم دانشگاه است دیگر:دی 

چقدر شکسته شده بود.. بعد از فوت مامی..:( 

رسما برای روز جمعه دعوتم کرد.. حتما میروم.. دلم برای خونه ی مامی تنگ شده..

خلاصه.. 

امروز دانشگاه خوش گذشت.. 

 

  

+ حالا که اینجام گفتم لذت ببرم دیگر کاش و اگر بس است.. 

+ ۵:۵۲ ب.ظ