-
166. شاهنامه آخرش خوش است
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1394 20:49
ما کلی خاطره ی تعریف نکردنی داریم که همیشه بین خودمون میمونه آخرشم با خودمون میره زیر یه خروار خاک ! فقط گاهی وقتی بهشون فکر میکنیم یه لبخند میشینه رو لبمون امروز ازون روزایی بود که خاطرش لبخند میاره رو لبمون :) + 08:49 ب.ظ
-
165. هرکه طاووس خواهد..
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1394 22:37
ما خیلی سختی کشیدیم ، از همون اول ، از همون اولِ اول.. از همون روزی که پشت اون میز و صندلی دیدمت ، از همون روزس که دمه ورودی مینشستی و سرک میکشیدی .. از همون اول که میگفتی نه کاری نیست اما اگه دوست داری بیا ، از همون وقتایی که همه چی میخواستی باب میل من باشه .. از همون قرارای ساعت 9:30 که نگهبان همیشه بم گیر میداد .....
-
164. چندت کنم حکایت ..
دوشنبه 4 خردادماه سال 1394 00:14
اینکه بالاخره بعد از دوسال تصمیم گرفته بودیم که دست از کار بکشیم و به سفری هر چند کوتاه برای تغییر روحیه برویم خودش پیشرفت بزرگی در زندگی مشترک 7 ساله یمان بود . اما نمیدانم به جای اینکه خوشحال باشم بیشتر شبیه کسی بودم که هر لحظه منتظر شنیدن خبر ناخوشایندیست . با این حال بستن ساکها و وسایلمان را به عهده گرفتم تا از...
-
163. Tired
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 23:56
اجتماع گریزی واژه ی مناسبی برای خلاصه کردن شرح حال بنده می باشد خوب است آدم اجتماع گریز باشد خوب است دیگران بگذارند آدم اجتماع گریز باشد و خیلی خوب است های دیگر که خوب نیست بیان شوند + با تشکر + 11:57ب.ظ
-
162. آنچه بگذشت نمی آید باز
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1394 17:55
2هفته ی به یاد موندنی 2هفته ی دوست داشتنی + و زندگی مانند یک عصر دلنشین بهاری زیباست + 05:55 ب.ظ
-
161
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1394 19:43
در و باز کردم ، چشات از شادی برق میزد ، اما نادیده گرفتمشون.. خیلی سخت بود خودمو زیر پا بذارم ولی گذاشتم.. این شاید بهترین راه بود.. با اینکه میدونستم فردا یه روزِ فوق العادست واسم و میدونستم تنها یه چی میتونه اون روزِ فوق العاده رو ازم بگیره ، اما چاره ای نداشتم.. شادیتُ نادیده گرفتم ، همه چی رو سوزوندم .. + بدترین...
-
160
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1393 23:26
Sometimes it lasts in love But sometimes it hurts instead... + 11:26 ب.ظ
-
159. Fire Of My Lions
شنبه 2 اسفندماه سال 1393 22:30
مرا هزار امید است و هر هزار تویی.. + هزاران هزار... +یک سال دیگه هم گذشت و ما همچنان وقت برای کنارهم گذروندن نداریم... + 09:53 ب.ظ
-
158. ای آرامِ دلم
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 22:10
...I Miss Us I Miss Ending Up All Those Crazy Nights To The Lazy Mornings + 10:10 ب.ظ
-
157.
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1393 22:39
مثله یه کابوس بود که تمام شد... 10:39 ب.ظ
-
156. شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 13:15
صلای سر خوشی ای صوفیان باده پرست.. باز من و حافظ عزیز و آرامش که میگوید: ای مهربان ! زمان شادی و عیش و موفقیت فرا رسیده است هیچ آرامبخشی به اندازه ی حافظ مرهم افکار پریشان نیست + و کنکوری که در این نزدیکیست.. + 01:15 ب.ظ
-
155. Sad Moments
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 17:28
همیشه وقتی به اخراش میرسه پشیمونم که چرا اینهمه وقت هدر دادم... خیلی حسِ بدیه.. خیلی خیلی.. + 05:28 ب.ظ
-
154. Hometown
یکشنبه 5 بهمنماه سال 1393 18:34
مامانم ، مهربونم میدونم خیلی سخته.. کاش میتونستم یه کاری کنم.. از خدا میخوام خودش کمک کنه + خدایا هیشکی رو اینجوری غریب نکن + 06:37 ب.ظ
-
153. I Need Your Help
سهشنبه 30 دیماه سال 1393 21:39
بیشتر از همیشه بیشتر از همیشه بیشتر از همیشه بیشتر از همیشه بیشتر از همیشه بیشتر از همیشه + 09:47 ب.ظ
-
153.
سهشنبه 30 دیماه سال 1393 07:37
گوله برفا میرقصن حالِ منُ نپرسین.. + 07:37 ق.ظ
-
152. I Know How It Rains
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 13:54
انگار که دنیا فقط واسه ما آواز میخونه... + 01:54 ب.ظ
-
151. Mind Fiction
جمعه 26 دیماه سال 1393 15:29
ا ز نگاهِ پریشونش همه چی رو فهمیدم ، گوشه ی تخت نشسته بود و انگار داشت با خودش حرف میزد من از دور نگاهش میکردم ، هیچوقت اینقدر شکسته ندیده بودمش.. هیچوقت نمیخواستم اینجوری ببینمش.. اما خورد شده بود.. داشت تکه هاشو از رو زمین جمع میکرد.. میگفت همه چی ریا بود ، میگفت تا مخالف میلش عمل کرده یهو همه چی عوض شده.. میگفت...
-
150. Don't Give Me Up
پنجشنبه 25 دیماه سال 1393 17:11
خسته ام خیلی همه چی بهم ریختس این روزا.. استرس ، سر درد ، سر در گمی.. خدایا مهربون ترین قربونت برم الهی خودت باس دست به کار شی ایندفعه کمکم کن که هیچ کاری از بنده هات ساخته نیست.. پاشو بیا آرومم کن ، خب؟! +05:11 ب.ظ
-
149. nothing else matters
چهارشنبه 24 دیماه سال 1393 19:42
من یه زندگی آروم و یه خیالِ راحت میخوام خیلی زیاده ؟! + 7:42 ب.ظ
-
148-1. گرم یاد آوری یا نه
دوشنبه 22 دیماه سال 1393 18:29
تا کمر فرو رفتم تو اسکرین لپتاپ ، مشغول طراحی فونداسیونم سیف.. یادم میاد سر پروژه فولاد دوران کارشناسی چقد سرت غر زدم که طراحی فونداسیون بلد نیستم و توام مثه همیشه خیلی راحت مشکلمُ حل کردی و البته کلی هم عذر خواهی کردی که سازه نخوندی .. در واقع مجبورت کردم عذرخواهی کنی الان شدم یه مهندسِ خاکِ درجه یک که روزی 7-8 تا پی...
-
148. I'm not alive
یکشنبه 21 دیماه سال 1393 19:41
.. U Might Be Right But I Don't Care This is a Modern Fairy Tale No happy endings , No wind in our sails + untill u call +07:41 ب.ظ
-
147. The Fault Is Not In Our Stars
چهارشنبه 17 دیماه سال 1393 22:24
Pain demands to be felt + it's in ourselves + 10:24 ب.ظ
-
146. یک نصیحت بشنو از من...
چهارشنبه 17 دیماه سال 1393 14:00
دوست عزیز ! اگر با هدف ورود و قرارگیری در یک جامعه علمی و با فرهنگ یا رویارویی و ارتباط با انسان های فرهیخته دانشجو میشوی ، سخت در اشتباهی دانشجو نشو ! تو دانشگاه هیچ خبری ازین چیزا نیست.. + والا !! + 02:00 ب.ظ
-
145. messed up
دوشنبه 15 دیماه سال 1393 22:22
When u have ton s reasons to cry But you smile This is life (: + 10:22 ب.ظ
-
144. این ره که تو میروی
جمعه 12 دیماه سال 1393 21:29
ما اینجوری به خودمونم نمیرسیم چه برسه به جاهای دیگه پس بهتره الکی وقتمون رو صرف چیزی که درست بشو نیست نکنیم ! +به هیچستان است ! کاش به ترکستان بود حداقل + 09:29 ب.ظ
-
143. tum hi ho..
دوشنبه 8 دیماه سال 1393 19:45
Milne hai mujhse aayi Phir jaane kyun tanhaai Kis mod pe hai laayi aashiqui khud se hai ya Khuda se Iss pal meri ladaai Kis mod pe hai laayi aashiqui + 07:45 ب.ظ
-
142. I wanna go home nd grieve..
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 21:58
..But what if there would be no home + 09:58 ب.ظ
-
141
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 13:22
...Life is painfull + 1:22 ب.ظ
-
139. یک مطلب خیلی مهم..
یکشنبه 16 آذرماه سال 1393 10:54
درس خوب نیست اصلا ، آدم اینهمه درس بخونه که چه ، اینهمه وقت بذاره درس بخونه که چه ؟! آدم باید وقتش رو بیهوده بگذرونه ، تلف کنه ، تُف کنه آدم باید آدم باشه ، از همون آدمایی که من نیستم.. + همین دیگه تموم شد به چی زُل زدی؟! + 10:55 ق.ظ
-
138. من زانِ خودم چنان چه هستم هستم
شنبه 15 آذرماه سال 1393 14:43
من دختری رو میشناسم که دلسوز ضعیفِ ، که همیشه اشک به اندازه کافی در برابر مشکلات تو چشاش جمع شده ، که همیشه تو ذهنُ ظاهرش یه آدم قویِ اما از درون خورد شده که همیشه به فکر بقیه اس ولی یادش رفته خودشم ناراحت میشه میبُره کم میاره.. من دختری رو میشناسم که دوست داره بقیه فکر کنن بی احساسِ اما خودش میدونه حتی با دیدن پسرک...